1397/2/31 دوشنبه برگزاری مراسم بزرگداشت حکیم ابوالقاسم فردوسی در دانشگاه پیام نور مرکز نجف آباد در راستای بزرگداشت مفاخر فرهنگ و ادب فارسی مصادف با زادروز حکیم ابوالقاسم فردوسی و روز فرهنگ و ادب فارسی آئین بزرگداشت این شاعر بلند آوازه ایرانی در دانشگاه پیام نور مرکز نجف آباد برگزار شد .

مراسم با سخنرانی دکتر زهرا معینی فرد، استادیار ادبیات دانشگاه هنر اصفهان و مدیر مسئول موسسه افسان سرای اصفهان تحت عنوان فردوسی میراث دار ادب روایی ایران باستان در سالن همایشهای دانشگاه پیام نور مرکز نجف آباد آغاز گردید.

دکتر معینی فرد سخن خود را با این شعر از اشعار فردوسی آغاز کرد و در ادامه در مورد شاهنامه گفت:

ز بلبل شنیدم یکی داستان  که برخواند از گفته ی باستان

به شبگیر شاپور یل بر نشست همی رفت جوشان، کمانی به دست

ز دیوار دژ مالکه بنگرید درفش و سر نامداران بدید

سیه جوشن خسروی در برش درفشان درفش سیه بر سرش

چو گل رنگ رخسار و چون مشک موی بهرنگ طبرخون وگل چون مشک بوی

بشد خواب و آرام از آن خوب چهر بر دایه شد با دلی پر ز مهر

 

     زمانی که از شاهنامه سخن به میان می آید داستان هایی که به ذهن متبادر می شوند رستم و سهراب، رستم و اسفندیار کمی فراتر از آن بیژن و منیژه و سیاوش هستند، اما فردوسی داستان های بیشتری را در شاهنامه گنجانده است. شاهنامه درباره ایران و ایرانی است اما منابع این داستان ها از کجاست؟ دو منبع اصلی شاهنامه عبارتند از: یکی میراث روایی باستان شامل گوسان ها، نقالان، قوالان یا بلبل ها و دیگری قصه های مردم و ادببیات عامه است، روایت هایی که سینه به سینه نقل شده و به فردوسی رسیده است و می شود گفت این ها تاریخ شفاهی ایران هستند.

     دکتر معینی فرد در بخش دوم سخنان خود در مورد گوسان ها صحبت کرد و گفت: گوسانها راویانی بودند که به عنوان خنیاگران پارتی مشهور هستند. از دوره اشکانی داستانهای خیلی کمی در شاهنامه فردوسی هست داستانهایی که راجع به هخامنشیان است به شکلی در دوره کیانیان آمده و خیلی اسمی از آنها نیست. در دوره ساسانی نقالها و نویسنده های دیوانی شروع به ثبت و ضبط قصه های شفاهی می کنند که قبل از آن کسی این کار را انجام نداده، هر آنچه که هست سینه به سینه روایت شده است. مهمترین گروه و حرفه ای ترین گروهی که شناخته شده در ایران گوسانها هستند. گوسان واژه ای است که در باره معنی آن حرفها و حدیث های زیادی هست، خانم مری بویس گوسان ها را خنیاگران دوره گرد معرفی می کند. کار این خنیاگران دوره گرد این بود که قصه ها و روایت های حماسی و اسطوره ای را با ساز و آواز در کوچه ها و پس کوچه ها روایت می کردند و این به مردم منتقل می شد اسنادی هست که به ما می گوید بعضی از گوسانها کور بودند نابینایی گوسانها خیلی قطعی نیست ولی عده ای معتقدند که نابینایی رودکی نشان دهنده این هست که او هم یکی از گوسانهای معروف بوده است. به هر حال کم کم این خنیاگران دوره گرد پا در دربار پادشاهان می گذارند و     قصه های آنها ثبت و ضبط می شود. اما ویژگی های روایی اینها در شاهنامه باقی مانده و بسیاری از قصه ها هست که خود فردوسی اذعان می کند من اینها را از آوازخوانها شنیدم.

در ادامه سخنرانی دکتر معینی فرد با اشاره به شعری که در ابتدای سخن خود خوانده بود گفت: می دانیم که بلبل نامی یا اصطلاحی هست که برای گوسانها و قوالها می گفتند. و فردوسی در آغاز رستم و اسفندیار می گوید : "ز بلبل شنیدم یکی داستان ...."      ما فکر می کنیم فردوسی چون می خواسته فضا را شاعرانه کند بلبل را آورده است در حالی که اینجا منظور فردوسی گوسانها بوده است. در داستان رستم و سهراب می گوید: "ز موبد شنیدم یکی داستان که برخواند از گفته باستان"  و بعد ورود پیدا می کند به داستان رستم و اینکه داستان رستم و سهراب را هر چه گشتند که سندی در باره این قصه پیدا کنند چیزی نبوده نه در اسناد فارسی و نه عربی و به دنبال سندهای این قصه در داستانهای یونانی گشتند در حالی که خود فردوسی می گوید که من این داستان را از قصه گوها شنیدم موبدی که خودش این را از گفته باستان شنیده و این قصه گو حتما قصه گوی مردمی نیست و باید یکی از گوسانها و قصه گوهای حرفه ای باشد. پس میراث روایی شاهنامه فردوسی دو دسته شد : یکی قصه گوها ی مردمی که سینه به سینه روایتها را نقل کردند و ویژگی قصه های عامیانه به فردوسی رسیده و بعضی از آنها از شاهنامه نمود پیدا کرده باورها، آئین ها و رسم و روشها در قصه گویی است و بخش دوم گوسانها هستند که شیوه ی روایتگری ایشان حتی به فردوسی رسیده، چرا می گوییم شیوه روایتگری گوسانها به فردوسی رسیده اینکه این گوسانها چطور داستانها را روایت می کردند خیلی برای ما جالب هست شیوه ی آموزش آنها خیلی باقی نمانده اینکه به چه شکلی آموزش می دیده اند گویا داستانها را به حافظه می سپردند و هر جایی با توجه به فضا و شرایط داستانها را به شکل بداهه سرایی تغییر می دادند حتما چنگ در دست داشتند و حتما آواز می خواندند ما بارها در شاهنامه این آواز خوانی را می بینیم مثلا در داستان کیکاوس و سودابه را می بیند وقتی کیکاوس بر تخت نشسته یک نفر از مازندران می آید و شروع به ساز و آواز می کند و چنان زیبا و دلکش مازندران را وصف می کند و قصه این شهر را بیان می کند که کیکاوس سراسیمه به سمت مازندران می رود و آنجا سودابه را می بیند. شیوه روایتگری گوسانها که همراه با آواز و ترانه هست در شاهنامه فردوسی بسیار دیده می شود و اینکه قطعا یکی از منابع شاهنامه روایتهای گوسانی است. راجع به داستانهایی مثل داستان فرود سیاوش خیلی جستجو کردند که این داستان از کجا آمده تنها چیزی که هست این است که فرود یکی از بزرگان اشکانی بوده است و داستانهایی که راجع به اشکانیان باقی مانده روایتگرش گوسانها بوده اند چونکه اینها را ما مطمئن هستیم که در زمان اشکانی خیلی حرفه ای قصه می گفتند و این قصه ها منتقل شده و به فردوسی رسیده است و فردوسی آنها را در شاهنامه ثبت و ضبط کرده است. آنهایی که با شاهنامه بیشتر آشنا هستند این سوال در ذهنشان باشد که خداینامه و اوستا چه جایی در شاهنامه دارند. خداینامه و اوستا سومین منبع فردوسی است شاهنامه ابومنصوری که ما مطمئنیم فردوسی خیلی از آن وام گرفته است ، خداینامه ها که داستان شاهان است و بخشهایی از اوستا که کهن ترین سند مکتوب قصه های ایرانی است. در واقع می شود گفت که دورترین سند قصه ها اوستا است که بعضی از اینها مثل داستان کیومرث، داستان هوشنگ، داستان جمشید را فردوسی با تغییراتی که داده است در شاهنامه آورده است. اینها را به عنوان سند مکتوب شاهنامه ما می شناسیم. یعنی اسنادی که به دست فردوسی رسیده است و مکتوب بوده و بعد اینها را فردوسی در قصه های شاهنامه وارد کرده. بنابراین منابعی که شاهنامه خود را مدیون آنها می داند به سه دسته تقسیم می شود : قصه های مردم و قصه گوهای مردمی که جایگاه بسیار والایی داشتند ، روایت های گوسانی و خداینامه ها و شاهنامه ابومنصوری و اسناد مکتوب دیگری که بعضی  از آنها بر ما روشن نیست فقط می دانیم که فردوسی برای بدست آوردن این اسناد تمام زندگی خود را داد و هزینه زیادی کرد تا آنها را به دست بیاورد. چیزی که خیلی برای ما در شاهنامه و متون دیگر مهم است بحث میراث روایی ما است واقعا اگر فردوسی نبود شاید خیلی از این داستانهای روایی باقی نمی ماند ما می دانیم رستم و خاندان سیستان جزو قصه های روایی بوده اند که فردوسی آنها را مکتوب کرده است. اگر چه فردوسی این قصه ها را مکتوب نمی کرد شاید این داستانهای دلکش موجود نبود. حفظ ادبیات روایی و قصه های مردمی یکی از چیزهایی است که امروزه هم بر دوش ما سنگینی می کند و باید حتما در حفظ آن کوشا باشیم.

در ادامه برنامه دکتر محمود صالحی چهره ماندگار سال 96 صنعت بیمه کشور و فردوسی پژوه و موسس بنیاد فرهنگی دکتر محمود صالحی ضمن ارائه سخنانی درمورد حکیم ابوالقاسم فردوسی لوح تقدیری به رسم یادبود از طرف دانشگاه پیام نور مرکز نجف آباد به دکتر معینی فرد اهدا کرد.

این همایش با شکوه و ارزنده با نقالی ناریسا شجاعی و پریسا یزدانی از تماشاخانه نگاه نجف آباد به پایان رسید.   

 

 
امتیاز دهی
 
 

بيشتر